خلاصه ی رمان اسیر سرنوشت::دختری که در تنهایی سرد و غمناک دست و پا میزند ، از بی هویتی رنج میبرد ، فراموش شده در زیر تلمبار ثانیه هاست ،ولی خسته از شکنجه ی روزگار ، میخواهد با سرنوشت به مبارزه برخیزد و در تاریکی مطلق کبریتی روشن میکند تا با واقعیت روبه رو شود...